معنی طبایع حیوانی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
طبایع. [طَ ی ِ] (ع اِ) رجوع به طبائع و شواهد طبایع در آنجا شود.
- طبایع اربع، چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک.
حیوانی
حیوانی. [ح َ ی َ / ح َی ْ] (ص نسبی) منسوب به حیوان. از حیوان:
عالم طفلی و خوی حیوانی بگذاشت
آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد.
سعدی.
- قوه ٔ حیوانی، یکی از قوای ثلاثه ٔ نفس آدمی است کار وی عز و جاه و ریاست و ظفر و غلبه وکینه کشیدن باشد و معدن او دل است و قوه ٔ حیوانی بعضی از کارهای او پسندیده باشد و بعضی نکوهیده و بدین سبب این قوه متوسط است میان قوت انسانی [نفس ناطقه] و قوت شهوانی. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- نفس حیوانی،قوه ای است که جسم به اختیار او حرکت کند و چیزها بحس دریابد و نفس طبیعی و نفس نباتی که خادم اویند و دوازده خادم دیگر نیز دارد که آنها غضب و شهوت و حواس ده گانه اند پنج ظاهری و پنج باطنی. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
|| گوشت مأکول اللحم و آنچه از حیوان بهم رسد از شیر و ماست و کره و کشک و پنیر و روغن. و این اصطلاح عاملان افسون خوان است. (آنندراج) (از غیاث):
کند چو شیخ ز حیوانی اینقدر پرهیز
بحیرتم که چرا در لباس پشمین است.
مخلص کاشی (از آنندراج).
امهات طبایع
امهات طبایع. [اُم ْ م َ ت ِ طَ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از چهارارکان است. (از آنندراج).
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ معین
(طَ یِ) [ع. طبائع] (اِ.) جِ طبیعت، سرشت ها، نهادها.
فرهنگ فارسی هوشیار
سجایا، خویها
واژه پیشنهادی
غرایز
فرهنگ واژههای فارسی سره
جانوری، ددوش
فارسی به عربی
بهیمی، حیوان، شرس، عضوی
فارسی به آلمانی
Tier (n), Tier [noun], Tierisch
معادل ابجد
177